بچه های گل توی خونه. همین من ، جوان تر که بودم سلیطگی هایم زیبا تر بود! ناظم دوره اول متوسطه مان (بخوانید دوره راهنمایی) جوان و ززکی و به شدت سانتی مانتال بود. همانطور که اشاره کردم هیکل خوبی داشت. قدش کوتاه بود و مانتوهای تنگ بالای زانو میپوشید، ناخن هایش کاشت بودند و بلند، مژه هایش هم مصنوعی! به زمان خودش، پلنگی بود دوست عزیز! از طرفی عین سگ هم پاچه ما را بابت نیم میلیمتر ناخن میگرفت! 

 

یک بار ناخن هایم اندازه سه چهار میلی متر بلند بود. بچه ها میگفتند این ناظم پلنگ نام برده دهنم را صاف میکند _ یادم هست از وسط کلاس بچه ها را میکشید بیرون تا ناخن هایشان را در دفتر بگیرند. وقتی نوبت به من رسید و دست هایم را بردم جلویش گفتم خانم فلانی! بچه ها میگن ناخنای من بلنده! ناخنای من به نظر شما بلنده؟! اندازه ناخنای شماست دیگه! مگه ناخنای شما بلنده؟! چشم های درشتی داشت و زیر مژه مصنوعی درشت تر هم دیده میشد. زل زد به من و با لحن سگ تو روحت توله سگ سلیطه گفت:برو! برو کلاست ساجده!

بله بچه های گل توی خانه. ان زمان به نسبت الان یک احمق خالص بودم ولی شیطان تر، سلیطه تر و خوشحال تر. 

 

پ.ن:الان که دارم به ان مدرسه فکر میکنم، یک چیزهایی از اجباری بودن هد بند یادم هست و اینکه بچه هایی که از زیر تیغ ناظم رد میشدند و میرفتند تو، از پنجره کلاس ها هد بند پایین می انداختند برای بقیه! یا اینکه دستبندهایمان را به طرز وحشیانه ای پاره میکردند و جلوی چشممان می انداختند توی سطل زباله! دستبندهایی چه قدر هم ان زمان برایمان مهم بودند. من احتمالا از بعد همان دوره شد که دیگر خیلی دستبند بستن را دوست نداشتم. بعد میگویند ایرانی ها سرشار از عقده اند و تا هواپیما مرز را رد میکند میشوند! بله عزیزانم! چرا نباشیم؟ چرا نباشیم؟


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها