یک_ دو تا پست همینجا در موردش خوانده اید. 

بگذارید برایتان خلاصه کنم:

پارسال زمستان غیبش زد. و من حتی از احتمال اینکه مرده باشد تحت فشار بودم! 

خرداد فهمیدم زده از دم همه را بلاک کرده. عکسش را از دیوار برداشتم و موزیک های مشترکمان را پاک کردم. بدون جنگ و خونریزی. به انتخابش احترام میگذاشتم. پیام دادم اگر میگفتی اینگونه ارامش بیشتری داری خودم شرایط نبودن همه مان را برایت فراهم میکردم. و بلاکش کردم که نخواهد جوابی بدهد. همین قدر دختر فهمیده ای بودم! 

اواسط تیر یا اوایل مرداد یکهو پیام داد سلام! ۴۸ ساعت داد زدم و فحش دادم. 

بعد مدتی دیدم دلم صاف نمیشود. احساس میکردم کسی که یک بار پشت پا زده باز هم میزند. برای اطمینان خودم، از او پرسیدم ایا روابط ما تاریخ مصرف دارد؟ اگر بناست فردا روز باز گم و گور شویم بگذار ان روز همین امروز باشد. گفت که دوست خوبی بوده ام و خداحافظی کردیم. 

اواسط ابان تلگرامم را برگرداندم و پیام دادم. همان شبی بود که از حجم محبت قلمبه شده مان گریه ام گرفته بود و لباس پوشیده بودم رفته بودم حیاط خوابگاه. بعد هم جلوی پایم را ندیده بودم و با دست و صورت افتاده بودم کف زمین! پستش توی ارشیو قبلی هست.

انتظار داشتم با پیامک یا تماس در ارتباط باشیم ولی نبود. 

چند شب پیش کار بسیار ضروری ای با سارا داشتم. تلگرامم را برگرداندم. سر راه به او هم پیام دادم که کدام گوری ای تو؟ گفت که گوشی اش فلان شده بود و شماره هایمان را گم. 

داشتیم مثل ادم معاشرت میکردیم ولی الان ۲_۳ روز است پیام هایم را سین میکند و جواب نمیدهد. 

بچه های گل توی خونه. من مدتهاست پس ذهنم یک جایی برای بازگشت ادمها نگه میدارم. دیدید که؟ در یک سال گذشته یا خودم را بخشیده ام یا او را و هر بار گذاشته ام همه چیز از سر گرفته شود. بچه های گل توی خونه. امشب عقرب درونم دچار اتش شده و من دیگر هیچ جایی را برای بازگشت این ادم نمیبینم. ایتس آل دان. حالم را بهم زده. متاسفم. دیگر به خواب هم ساجی را نخواهی دید. این همان روی سگی است که بارها از ان برایتان گفته ام. سالها خاطره ی تلخ و شیرین؟ به **مم عزیزان. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها