دیروز اتفاقی افتاد که به شدت مرا ترساند. دلم میخواهد ساده سازی کنم و بگویم این ترسم بابت این است که ذاتا ادم ترسویی هستم. توهین بدی بهم شد و البته کمی هم رگ غیرتم بالا زده. با این همه، واهمه دارم از خانه خارج شوم و به خودم حق میدهم. 

دوباره در خانه تنها هستم. میخواهم بروم برای خودم عطر بخرم و سامان اصرار دارد همان مسیر دیروز را برویم تا برایم عادی شود و ترسم بریزد. البته این که از بین چهارتا عطرفروشی که سراغ گرفته ام این یکی به لحاظ کیفیت بهترین و به لحاظ مکان نزدیک ترین است هم بی تاثیر نیست. زندگی انقدر سخت و عجیب شده که خریدن عطر همیشگی ام باید به عنوان یک کار شاق تلقی شود. انقدر شاق که اگر انجام شد به خودم جایزه بدهم! 


+ته دلم امیدوارم فروشنده خانم باشد. نمیدانم کدام ادمی اسم عطر را گذاشته very y! 

+از اضطراب به سختی نفس میکشم. دست و پایم یخ کرده و عرق الود است. دیشب دارویم را نخوردم و این یعنی تهوع کمتر! زنده باد تهوع کمتر! 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها