همین چند لحظه پیش از خواب بیدار شدم. هیچ نمیدانم سم قوی تر است که ببردتم کوه یا این کرختی عجیب سر صبحم که زیر پتو مچاله ام کرده. 

از دیشب فهمیده ام که منطق برنامه ریزی ام افتضاح است. 

کاکتوس ها نیاز به رسیدگی دارند

من نیاز به استحمام دارم

برای کنفرانس یک شمبه باید ۳۰۰ صفحه لبه تیغ بخوانم، پنجاه صفحه سال بلوا و یک عالم مطلب در مورد هر دو کتاب و سبک کلاسیک! 

استاد اناتومی گفته حتما ازم میپرسد و من هیچ نمیدانم اخرین باری که اتاقم را گردگیری و جارو کردم کی بوده! 

خیلی کار دارم سم. خیلی. و این وسط! میخواهم بروم دربند!!


پ.ن۱: تا یک شمبه و امدن جواب ام ار ای، از دکتر بازی مرخص شده ام. MRI ام تزریق داشت و من فهمیدم در یک بیمارستان خوب جوری رگت را پیدا میکنند که حتی ذره ای هم کبود نمیشود. 

پ.ن۲:پسر دیروزی که کارهای ریز MRI را میکرد، مرا یاد علیرضا می انداخت. پر واضح است که هیچ شباهتی هم بهم نداشتند. باز کدام گوری رفته این بشر. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها